متروبازی

آقا این هفته به یک نتیجه ای رسیدیم و آن این که اگر پیش آمد و در کلاسی نتوانستی حضور پیدا کنی، روی صحبت همکلاس ات  که در آن کلاس حاضر بوده و می گوید در کلاس هیچ اتفاقی نیفتاد و استاد تکلیفی برای هفته بعد مشخص نکرد، اصلا حساب نکن. چرا که استاد تکلیف مشخص کرده و تو در کلاس بدون آمادگی ظاهر می شوی. هر چند آن روز بهتر از همیشه ظاهر شوی و کلی سؤال استاد را هم جواب دهی و خلاصه خوش بدرخشی، باز از دست دوستت ناراحتی که چرا راست نگفته؟!

 

ما تو دانشگاه هم استاد عرب داریم و هم دانشجوی عرب. وضعیتشان هم این طوری است که یا از بچگی به ایران آمده اند و ایران (جنوب کشور) بزرگ شده اند و یا متولد ایران هستند منتهی با والدین عرب. دانشجوهای عـربی که در کلاس ما بودند و هستند همیشه مورد توجه برخی اساتید بوده اند. چطور مگر؟

برایتان می گویم. منتهی به یاد داشته باشید که همه جا خوب و بد پیدا می شود:

 

الف- ماه رمضان است. کلاس شروع می شود و استاد تدریس (تدریس که چه عرض کنم، استاد تو کلاس قدم می زند و دانشجو از روی کتاب روخوانی می کند و استاد گاهی یکی دو جمله ای محض خالی نبودن عریضه فرمایش می نماید) را آغاز می کند. در حین درس، استاد ناگهان مکثی می کند و رو به یکی از دانشجوها (عرب) کرده، می پرسد: "تو داری آدامس می جوی؟ پاشو برو بیرون و دیگر هم تو کـلاس من نیا"! من در کلاس فوق حاضر نبودم ولی بچه ها

تعریف کردند که استاد خیلی بد با آن دانشجو برخورد کرده. هر چند که کار آن دانشجو هم قابل قبول نیست.

                                                                                    

ب- روزهای پایانی ترم است. یکی از استادهای ما که چند زبان (از جمله عربی) را بلد است، همیشه موقعی که به کلمه ای عربی بر می خورد، از دانشجوی عرب زبان اهل عراق که در کلاس ما حضور دارد می پرسد: این کلمه به عربی همین می شه دیگه؟ و کافی است آن دانشجو بگوید نمی دانم تا استاد شروع کند که: تو چه جور عربی هستی که این را نمی دانی؟ من از تو بهتر زبونتون را بلدم. نکنه از اندونزی آمدی؟ و آن وقت آن دانشجو توضیح می دهد که استاد پدر و مادر و اجدادمن عرب اند و من نیز اگرچه عرب، در ایران بزرگ شده ام. استاد: باشه، هر چی می خوای باش ولی بدون من ازت نمی ترسم! و آن وقت خاطره ای تعریف می کنند: با یک عرب صحبت می کردم که حرف از غیرت عرب زد. گفتم: غیرت؟ خواهش می کنم تو یکی حرف از غیرت نزن. شما اگه غیرت داشتین، از پس اسرائیل با 4 میلیون جمعیت بر می آمدین. بعد دوباره رو به آن دانشجو می کند و می گوید: عراق نرفتی؟ اگر می رفتی شاید یک پستی هم به تو می دادند. عراق هم که رابطه اش با اسرائیل بد نیست.  آخر سر به آن دانشجو بر می خورد و می گوید: استاد! خود بچه های کلاس اصلا تا حالا فرهنگ معین را دیدن؟

 

هفته گذشته رسیدم یک داستان کوتاه بخونم. اسم داستان بود "مترو بازی" نوشته "علی طاهری سلمانی". این داستان را در مجله گلستانه (دی ماه 85) خواندم. خیلی جالب بود. گیرتان آمد بخوانید. یک جمله ترکی هم در داستان بود که به پانوشت ارجاع داده بود ولی پانوشتی در کار نبود.  

 

دوستانی که می خواهند در مورد کپی رایت در ایران و سایر کشورهای دنیا اطلاعات کاملی به دست آورند، می توانند به سراغ مجله تکفا، شماره فروردین و اردیبهشت 86 بروند که پرونده کاملی در این زمینه منتشر کرده است.

 

قیمت پیام های کوتاه (اس ام اس) فارسی دو برابر پیام های کوتاه لاتین است. مایه تأسف است :- (

 

خدا همیشه با ماست، این ماییم که همیشه با خدا نیستیم :-)

نظرات 7 + ارسال نظر
توت کوچولو پنج‌شنبه 10 خرداد 1386 ساعت 21:31 http://darkscare.blogsky.com

سلام باحال بود به منم سر بزن!

منتظرتم!

بای

توت کوچولو شنبه 12 خرداد 1386 ساعت 17:34 http://darkscare.blogsky.com

سلام حوال جون!من بازم آپم! بیا! یعنی من هر روز آپ میکنم اگه یه وقت وقت نکردم بت خبر بدم خودت بیا!

سلام. چه خوب که هر روز وبلاگت رو به روز می کنی.

توت کوچولو شنبه 19 خرداد 1386 ساعت 01:00

مسی همیشه بم سر میزن!

راستی چه میکنی با این عربا!استاد عرب دانشجو عرب

چه شود!

حکایت، حکایت سوختن و ساختنه...

[ بدون نام ] یکشنبه 20 خرداد 1386 ساعت 00:29

سلام
میشه بهم بگی امام چه جوری دنیا رو تکون داد؟!!!
من اگه ماهی سیاه کوچولو میخواستم بخرم که نخریدم...به یاد کتاب ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگی بوده که نسل شما هیچی دربارش نمیدونن و کتاباشو نخوندن!
تازه من یک ماهی سیاه کوچولو برای خودم میخرم نه اینکه ۷۰ میلیون رو مجبور کنم سیاه بپوشن و عزاداری زورکی کنن!
بهتره پخته تر باشی تعصب رو بذاری کنار و دیدت رو عوض کنی
متشکرم که به وبلاگ من سر زدی البته مجبور نیستی بیای نوشته های منو بخونی
موفق باشی

دل که آشفته روی تو نباشد دل نیست
آن که دیوانه خال تو نشد عاقل نیست

سلام. خیلی قبل تر از این ها به شما سر می زدم و از نوشته هایتان لذت می بردم. آخر من عاشق سفرم و سفرنامه و شما هم خوب از حال و هوای شهرتان می نوشتید. این اواخر کمتر موفق شدم به شما سر بزنم و شاید به خاطر همین بود که عصبانی شدید و آن حرفها را در مورد امام و عزاداری برای ایشان نوشتید!

پرسیدید امام چطور دنیا را تکان داد. خوب، حتما می دانید که انقلاب اسلامی از 15 خرداد 1342 توسط ایشان آغاز شد و در 22 بهمن 1357 به بار نشست تا نظام جمهوری اسلامی به عنوان پدیده ای نوظهور، ریشه دار و استوار، جهان و جهانیان را تکان دهد. کشورهای زیادی حامی اسلام هستنذ اما آمریکا و انگلیس تنها از نام انقلاب اسلامی ایران در هراس هستند که رهبر کبیر انقلاب پایه گذاری کرده است. امام از خیلی جهات دنیا را تکان داد که برای پرداختن به آن زمان و مجال بیشتری لازم است. به اختصار می توان گفت که او با تکیه بر کلمه وحدت، مردم ایران را به وحدت کلمه رساند و در زمانی که جهان، نقشی برای دین و دین مداری در جامعه قائل نبود، انقلاب را به ثمر رساند.

امام نه تنها دنیا را تکان داد، بلکه جهان را متحول کرد. برای اثبات این حرف، مراجعه کنید به سخن و نظر اندیشمندان جهان. به یک نمونه اشاره می کنم. جان گرین اسپرین در مقاله ای که 12 بهمن 1385 در ماهنامه امریکن هریتج منتشر کرد، به اختصار زندگی سیاسی امام را تشریح کرد و بازگشت امام به کشور را واقعه ای دانست که لرزه هایی را در سراسر جهان ایجاد کرد. ترجمه این مقاله، روز 13 خرداد 1386 در روزنامه همشهری به چاپ رسید.

در مطلبتون گفتید که 18" سال گذشته، هنوز دست بردار نیستند". آیا با گذشت زمان باید نیک مردان از خاطرمان پاک شوند؟ اگر پاسختان مثبت است، پس نباید انتظار داشته باشید که من و هم نسلی هایم (راستی مگه شما مال کدوم نسلید؟) از صمد بهرنگی چیزی بدونیم. (از کجا می دونید که ایشان را نمی شناسیم؟)

درسته که ریاکاری از خصوصیات زمانه ماست، ولی همه را با یک چوب راندن اصلا کار درستی نیست. ضمن این که روزنامه ها اهداف دیگری غیر از سرگرم کننده بودن نیز دارند، ندارند؟

اظهار نظرتون در مورد قیام 15 خرداد خیلی منصفانه به نظر نمی رسد.
نکند فکر می کنید هر کسی به یاد امام است، وابسته به دولت است؟ عاشقانی که از سراسر ایران و از جمله شهرهای جنوبی، به تهران می آیند تا در مراسم سالگرد امام شرکت کنند، سزاوار چنین برداشتی نیستند.

پرسیدین"چرا میخواین تا نسل چهارم و پنجم هم بفهمن امام کی بوده و ۱۵ خرداد چی شده؟" به نظر می رسد شما اصولا علاقه ای به تاریخ ندارید!

انتظار فرج از نیمه خرداد کشیدن، شعار (اگر شعار باشه) جدیدی نیست. برگرفته از شعری است که فکر می کنم سروده امام باشد و اشاره دارد به قیام 15 خرداد و انتظار فرج امام زمان (عج):
سالها می گذرد حادثه ها می آید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

کاشکی می گفتی آن کیه که 70 میلیون را مجبور می کنه سیاه بپوشند و زورکی عزاداری کنند.

باشد! چشم! پخته تر می شوم. اصلا همه آدمها با نزدیک شدن تابستون شروع می کنن به پخته شدن! اما امیدوارم کمتر اسیر تاکسی های دربستی بشوند!

اما دیدم را نمی تونم عوض کنم، چون فکر نمی کنم نگاهم به شخصیت امام نگاهی تعصب آمیز باشد. شاید اگر دلیل های بهتری برای مخالفت با سوگواری برای امام بیاوری و بگویی چرا از او عصبانی هستی، بتوانم لحظاتی خود را به جای تو بگذارم و کمی درباره ش فکر کنم.

ببخش که سرت را درد آوردم.

خرم آن روز که ما عاکف میخانه شویم
از کف عقل برون جسته و دیوانه شویم

کودک زمستانی جمعه 25 خرداد 1386 ساعت 00:00 http://koodake-zemestani.persianblog.com

سلام.

عجب استادایی داریناااااااااااااااااااااااا
آدم تعجب می کنه!
البته اینم بگم که فقط شما نیستین که گیر همچین استادایی افتادین٬ما هم یکی از اینا رو داریم...شاید هم بد تر از اینا!
این استاد ما کلاً انگار از حجاب بیزاره! خدا می دونه با بچه های محجبه ی کلاسمون چه جوری رفتار می کنه!
کافیه آرایش کنی و لباسای جلف بپوشی ٬ اون وقت گل از گل استاد می شکفه و رفتارش ۱۸۰درجه تغییر می کنه!
از این استادمون متنفرم٬ اصلاً نمی تونم باهاش کنار بیام! احساس می کنم اونم به همین اندازه از من متنفر باشه!!! ؛)))
حتماً اگه مترو بازی رو گیر آوردم می خونمش...ممنون از معرفیتون.
.
از اس ام اس نگو که دلم خونه!
.
با امتحانا چه می کنین؟ شروع شده؟
امیدوارم که موفق باشید.
التماس دعا

علیک سلام.
دیگه کار از تعجب گذشته و حالا دیگه ما به مرحله حیرت رسیده ایم. اصلا استادای ما بیشترشون تو یه دنیای خاصی سیر می کنن...خدا به این اساتید ما کمی احساس مسئولیت عطا کنه.
برای اون استادتون خیلی متأسفم.

تا امروز دو تا امتحان را خدا را شکر با موفقیت پشت سر گذاشتیم. البته اعلام نمرات رفت برای ترم بعد. اساتید ما خیلی به خودشون سخت نمی گیرن!
ممنون از لطف شما،
ما محتاجیم به دعا.

کودک زمستانی جمعه 25 خرداد 1386 ساعت 07:55 http://koodake-zemestani.persianblog.com

دوباره سلام...
من هم عدد چهار رو خیلی دوست دارم چون بهترین و عزیزترین دوستم چهارم یکی از ماههای پاییزی بدنیا اومده!
( این مطلب آخری رو برای همین دوستم نوشتم...شما به جاش جواب دادین ؛))) )
اما این چیزی که بهش اشاره کردین اتفاقی بوده.

خودت میدونی! چهارشنبه 30 خرداد 1386 ساعت 23:59

سلام
اگه دیر جواب میدم به این حساب بذار که مشغله کاری دارم
نمیخوام وبلاگم محلی باشه برای بحث های سیاسی
من از سیاست تاریخ و فلسفه بافی متنفرم
دوست نداری میتونی به وبلاگم سر نزنی و وبلاگهایی در حوزه علاقه و طرز تفکر خاص خودت رو مطالعه کنی
برایت جوابی طولانی دارم اما چه کنم گه مثل شما وقت زیاد فلسفه بافی و جملات خوش رنگ و لعاب کنار هم گذاشتن رو ندارم
ظاهراْ شستشوی مغزی زیادی شدین و از این حکومت چیزی بهتون رسیده که اینطوری سنگش رو به سینه میزنید
بهتره از بت کردن یک نفر دست بردارین و واقع بین باشین
همه ما آدما خطا کاریم چرا یک نفر رو این همه بزرگ می کنید الکی؟
ادامه این بحث های سیاسی حالمو شدیداْ بهم میزنه
لطفن همینجا تمومش کن
برای من نظر نفرست چون پاکش می کنم و بهتره به وبلاگی که به خط فکری خودتون نزدیک تره سر بزنید

عشق به خمینی، عشق به همه خوبی هاست.

علیک سلام.
متوجه مشغله کاری شما هستم اما تنفر شما از چیزی، جواز توهین به عقاید دیگران نیست.

اگر من شستشوی مغزی شده ام، شما که در عوض از مغزتان استفاده ای نمی کنید و آن را آکبند نگه داشته اید بیشتر سزاوار تعصب ورزی هستید.
" توی کشورهایی مثل کشور ما، حتی سؤال های ساده اجتماعی هم همیشه ی خدا سیاسی تفسیر می شوند". عدنان غریفی، چهار آپارتمان در تهران پارس، نشر رسش.
چرا عادت کرده اید هر مطلبی را سیاسی ببینیید؟
چرا به راحتی به دیگران انگ و برچسب می زنید؟
می دانم چرا. چون از منطق بویی نبرده اید و جوابی ندارید که بخواهید به آن رنگ و لعاب هم بدهید.

کاری که من کردم این بود که چند مطلب شما را خواندم و با نوشته های خودتان، شما را متوجه تناقض های گفتاری خودتان کردم. شما که طاقت دیدن بدی های خود را ندارید نباید به خود اجازه دهید به اعتقادات دیگران توهین کنید. این رفتار شما جز این که نشان دهد فقط ژست روشنفکر بودن می گیرید و به واقع از درون پوکید، چیزی دیگری را نمی رساند.

باشد! دیگر وقت خود را برای خواندن مطالب شما هدر نمی دهم. اما در مقابل توهین نیز ساکت نمی نشینم.

در پایان لینک مطلب شما را اینجا می نویسم تا علاقمندان ببینند و بخوانند و خود قضاوت کنند.
http://avang79.blogsky.com/?PostID=211

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد