گل بارون زده در تنهایی

دارم اسم کتابهایی را که ارزش خریدن و خواندن دارند را تایپ می کنم. تلویزیون هم روشن است. تبلیغ سریال گل بارون زده در حال پخش است. تا تایپ می کنم: خانواده ساکن بن بست، خانمی توی تلویزیون با زاری می گوید: من که می دونستم این کوچه بن بسته، هی گفتی برو...

 

دارم مطلب کاش داستان آخر نباشد را در مجله همشهری جوان* می خوانم. مطلب در مورد بستری شدن خانم سیمین دانشور در بیمارستان است. در قسمتی از مطلب آمده است: "قهرمان های داستان های او بیشتر زن هایی هستند که در تنهایی عمیقی که گریبانشان را گرفته تا خرخره فرو رفته اند و حالا درست مثل بغضی که بترکد، تازه شروع می کنند به داستان تعریف کردن."

در همین حال، مادرم سفره ناهار را می چیند و مرا به پای سفره می خواند. مطلب را ناتمام رها می کنم تا ناهار بخورم. موقع نشستن پای سفره، چشمم می افتد به صفحه ای از روزنامه همشهری* که روی زمین است. تیتر صفحه این است: وقتی بغض تنهایی می ترکد

 

ایثار قنواتی، همشهری جوان ش 127

سعید مروتی، همشهری، دوشنبه 8 مرداد 86

نظرات 6 + ارسال نظر
رضا سه‌شنبه 6 شهریور 1386 ساعت 08:39 http://hoof.blogsky.com

سلام دوست خوبم وبلاگ من به روزم پیشم بیای خوشحال میشم

مرتضی پنج‌شنبه 8 شهریور 1386 ساعت 07:50 http://gvan.blogsky.com

سلام به روزم با مطالب جدید

طاهره جمعه 9 شهریور 1386 ساعت 08:13 http://saoshyant3.blogfa.com

سلام

مطالب خوبی داری

من دنبال متنهای آلمانی هستم می تونید کمک کنید؟

ممنون

نرگس احمدی شنبه 10 شهریور 1386 ساعت 15:48 http://www.nahoftedel.blogsky.com

سلام
خواستم از کامنتتون تشکر کنم.ببخشید کمی دیر شد
یا علی

مرتضی یکشنبه 11 شهریور 1386 ساعت 03:38 http://gvan.blogsky.com

باسلام به دوست خوبم . ممنون که من را متوجه کلمات کردی . یکی ازصفات دوست عیب گفتنه . بازهم تشکر

رضا دوشنبه 12 شهریور 1386 ساعت 22:52 http://hoof.blogsky.com

سلام. با مطلبی به نام ((داستانی واقعی از یک زندگی...)) به روزم. دوست خوبم منتظرت هستم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد