خاطره ای از آزاده بسیجی

در کمپ ۷ به ذهنم رسید که برادرانم علی و داوود را برای رفتن به جبهه ترغیب کنم. با توجه به اینکه تنها راه انتقال پیام استفاده از نامه بود، بعد از مدتها فکر کردن، استفاده از کتاب الهی را _ که به حق حیات معنوی ما در دوران اسارت مدیون تمسک به آن و عمل به دستورات آن بود _ انتخاب کردم. لذا در نامه ای خطاب به برادرانم نوشتم:

 

"یک دوست بزرگواری دارم که حرفهای مفید و شیرین بسیار دارد. آدرسش را می دهم، به او سری بزنید و حرفهایش را مو به مو اجرا کنید. آدرس: قم – خیابان کتاب الهی – کوچه نساء – پلاک ۹۵

 

 

 

بعد از بازگشت از اسارت فهمیدم که هر دو برادرم که میانسال و عیالوار هم بودند به محض مراجعه به آیه مربوطه در سوره نساء، لباس جنگ و جهاد پوشیدند و هرکدام چندین بار در جبهه ها حضور پیدا کردند.

آزاده بسیجی _ حاج حبیب معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد