دانشگاه = پادگان؟

سلام دوستان! احوال شما؟ خیلی وقت است که نتوانسته ام وبلاگ را به روز کنم، باید ببخشید. اما جریان چه بود؟

 

یکی از روزهای آخر ماه مبارک رمضان، دم افطار به اینترانت تبیان وصل شدم. چند تا برنامه داشتم دانلود می کردم که اذان را گفتند و پای سفره افطار نشستم. رایانه هم کماکان به اینترانت وصل بود و فایل ها دانلود می شدند. بعد افطار و دیدن سریال یک وجب خاک به سراغ رایانه رفتم ببینم کار دانلود به کجا رسیده که چشمتان روز بد نبیند. دیدم ویندوز ریست شده و دیگر بالا نیامده. بله! هاردم مشکل پیدا کرده ود و این طوری شد که مدتی کمتر آنلاین بودم. هاردم را بردم تا اطلاعتش را برایم بازیابی کنند. اما بعد سه هفته معطلی فرمودند که نمی شود و کاری کرد و مجبور شدم یک هارد نو بخرم. کاش همان روز اول بی خیال بازیابی اطلاعات شده بودم. این معطلی سه هفته ای به کنار، حالا مجبور بودم تمام اطلاعات قبلی را دوباره از نو به دست آورم که خوب،‌کار بسیار سخت و زمان بری بود. هنوز هم کامل نتوانسته ام این کار را بکنم. از بعضی از اطلاعاتم بک اپ (نسخه پشتیبان) تهیه کرده بودم، اما از خیلی هایش هم نه! خلاصه، بد دردسری بود.

 

تو این مدت که نبودم چه اتفاقاتی افتاد؟

دانشگاه ها باز شد و ما هم ترم آخر را شروع کردیم. دانشگاه ما تغییرات فراوانی کرده بود. نمی دانم چرا مسئولین دانشگاه اصرار دارند آنجا را به یک پادگان آموزشی تبدیل کنند. سردر جدید دانشگاه افتتاح شده و جلوی درب قبلی، دیوار کشیده اند. اما هنوز از پل هوایی خبری نیست. دانشجوها حق بردن وسیله نقلیه به محوطه دانشگاه را ندارند و باید آنها را در فضای بازی که کنار درب ورودی به عنوان پارکینگ در نظر گرفته شده،  پارک کنند. برای پیمودن فاصله طولانی درب دانشگاه تا دانشکده ها نیز باید از سرویس استفاده کرد. البته پیاده هم می شود رفت. (شما چون ورزشکاری،‌بدو!) شهریه خوابگاه را باید ظرف دو هفته به حساب دانشگاه واریز کنید (قبل از ورود ما و هم دوره ای های ما به دانشگاه، خوابگاه رایگان بود). بعد از ساعت ۱۲ شب هم که مثل سابق، درب ورودی دانشگاه و وخوابگاه بسته می شود.

 

اتفاقا امسال روز اول که راه افتادیم بویم دانشگاه، ساعت ۱۲ شب رسیدیم و در بسته بود. کلی داد زدیم تا نگهبان آمد و چون از راه دور آمده بودیم در را باز کرد و داخل شدیم. یک بار هم ۱۱ شب رسیدیم و در بسته بود. هر چه در زدیم و صدا کردیم کسی نیامد. خودمان دست بردیم و زبانه در را آزاد کردیم و وارد شدیم. یکی از بچه ها هم همان لحظه با ماشین آمد و از ما خواست در بزرگ را برایش باز کنیم که کردیم. او هم در عوض ما را تا دانشکده رساند. قبل از حرکت، نگهبان را بیدار کردیم و گفتیم این جوری که راحت می شود ماشین های بچه ها را برد! ماشاءالله خواب سنگینی داریدها؟!

 

 

 

یکی از بچه ها موفق شده بود ۷ ترمه درسش را تمام کند ولی این ترم دوباره او را سر کلاس دیدیم. پرسیدیم پس چی شد؟ گفت: هیچی! روز امتحان یادم رفته بود بیدار شوم و بروم سر جلسه! حتی بیدار شدم و هم اتاقی ام را که امتحان داشت بیدار کردم برود امتحانش را بدهد ولی خودم یادم نبود امتحان دارم و خوابیدم! و شد آن چه نباید می شد!

 

مثلث یک شبه توقیف شد!

بعد از برنامه "شب شیشه ای"، این بار رضا رشیدپور آمده بود پاییز ما را هم با برنامه "مثلث" شیشه ای کند که برنامه اش با توقیف یک شبه مواجه شد (یعنی یک شبه توقیف شد!) این برنامه قرار بود از شبکه تهران پخش شود و در مورد شایعات به طور تلفنی با طرفین مرتبط با شایعه گفتگو کند. شب اول هم با حضور تلفنی مسعود ده نمکی و تهمینه میلانی به پایان رسیده بود، اما شب دومی برای آن درکار نبود.