تجربه ای تکرار ناشدنی

مقام معظم رهبری 

 

در هفته ای که گذشت خبر درگذشت دو تن از دوستان و نزدیکان را شنیدم. یکی از آن‌ها یک سال بود که بیمار بود و در اثر بیماری درگذشت. دیگری اما سالم بود و این‌طور که می‌گفتند شب که خوابیده بود٬ دیگر طلوع خورشید را ندیده بود. خروج روح از بدن در خواب شبانه. خدا رحمتشان کند. در مراسم تشییع جنازه یکی از آن‌ها شرکت کردم و همراه سایر تسلی دهندگان به بهشت زهرا رفتیم. برای اولین بار به غسالخانه هم رفتم. فکر نمی‌کردم ورود به آن‌جا این‌قدر آسان و برای عموم آزاد باشد. خانمی از پشت بلندگو صحبت می‌کرد و راجع به مرگ و مرده و این‌ها چیزهایی می‌گفت. یک‌بار هم شنیدم که گفت: "از آقایان تقاضا می‌شود از ورود به بخش زنان خودداری نمایند!" یک بار هم صدای کودکی را شنیدم که می‌گفت: "بابا! محسن نمی آد٬ آخه می ترسه بیاد تو!" البته ورود به غسالخانه و مشاهده مردگان برای افراد بالغ و مخصوصا جوان‌ها اثرات تربیتی بسزایی دارد. اما چه خوب است که از ورود کودکان به آن‌جا جلوگیری شود. همیشه فکر می‌کردم غسالخانه جای وحشتناکی باشد٬ اما این‌طور نبود. چیزی که بود٬ چهره سرد مرگ را می‌دیدی و دست و پای خود را جمع می‌کردی. می‌دانید٬ مرگ تجربه ای است که تنها یک بار تکرار می‌شود. پس باید برای درک آن آماده باشیم. کاش هنگام دیدار با پروردگار٬ خجل نباشیم.

 

 

دست آخر این‌که٬ جایی درخواست استخدام داده بودم که چندی پیش تماس گرفتند و از من برای شرکت در مصاحبه دعوت کردند. مصاحبه خوبی بود و قرار شد خبرم کنند... التماس دعا.