برای خرید محلول میرتکس وارد داروخانه می شوم. یکی از کارکنان مرا به محل تقاضای دارو راهنمایی می کند. درخواست دارو را می دهم و او قبضی می دهد تا مبلغ مندرج در آن را به صندوق بپردازم. به خیال این که باجه کناری، صندوق است در صف آن می ایستم. چند لحظه بعد آقایی که یک قدم آن طرف تر ایستاده، با اشاره به سمت چپ من، مرا راهنمایی می کند که صندوق آنجاست نه اینجا. از او تشکر می کنم و به صندوق می روم و پول را می پردازم و به باجه توزیع دارو برمی گردم. متصدی مربوطه دارو را به دستم داده می گوید: "دقت کن ببین میرتکس باشه!" (فکر می کردم فقط خودم حواسم پرت شده) نگاه می کنم و می بینم چیز دیگری است. آن را پس می دهم تا داروی درست را بیاورد. در همین فاصله آقای دیگری که برای گرفتن دارو مراجعه کرده خطاب به من می پرسد: "دارو را برای زخم دهان می خواهید؟" می گویم: "بله". می گوید: "داروی خوبیه. فقط مواظب باش، استفاده زیاد تأثیر عکس داره".می گویم: "بله، می دونم". دارو را می گیرم و می روم. می خواهم بگویم که گاهی راهنمایی های اطرافیان مفید است و گاهی خیر. راهنمایی آقای اول را مفید می دانم و راهنمایی آقای دوم را خیر.
سلام استاد آموزش راکمی ادامه دادم .
شب یلدات مبارک!
خیلی ممنون!
سلام دوست خوبم
با ی پست جدید با عنوان (آیا ما هم می توانیم؟) به روزم
مثل همیشه منتظر حضور سبز و نظر زیباتون هستم.
سلام دوست عزیز
با یه مطلب جدید با عنوان " مخابرات دیجیتال و آنالوگ " در وبلاگ " سرزمین ICT " بروز هستم .
خوشحال می شم یه سری به وبلاگم بزنید.
و البته خوشحال تر می شم اگه نظرات سازندتون رو هم تو وبلاگم ببینم .
موفق و پیروز باشید .
http://ictland.blogsky.com
دوستدار همیشگی ICT : مجتبی