برای خرید محلول میرتکس وارد داروخانه می شوم. یکی از کارکنان مرا به محل تقاضای دارو راهنمایی می کند. درخواست دارو را می دهم و او قبضی می دهد تا مبلغ مندرج در آن را به صندوق بپردازم. به خیال این که باجه کناری، صندوق است در صف آن می ایستم. چند لحظه بعد آقایی که یک قدم آن طرف تر ایستاده، با اشاره به سمت چپ من، مرا راهنمایی می کند که صندوق آنجاست نه اینجا. از او تشکر می کنم و به صندوق می روم و پول را می پردازم و به باجه توزیع دارو برمی گردم. متصدی مربوطه دارو را به دستم داده می گوید: "دقت کن ببین میرتکس باشه!" (فکر می کردم فقط خودم حواسم پرت شده) نگاه می کنم و می بینم چیز دیگری است. آن را پس می دهم تا داروی درست را بیاورد. در همین فاصله آقای دیگری که برای گرفتن دارو مراجعه کرده خطاب به من می پرسد: "دارو را برای زخم دهان می خواهید؟" می گویم: "بله". می گوید: "داروی خوبیه. فقط مواظب باش، استفاده زیاد تأثیر عکس داره".می گویم: "بله، می دونم". دارو را می گیرم و می روم. می خواهم بگویم که گاهی راهنمایی های اطرافیان مفید است و گاهی خیر. راهنمایی آقای اول را مفید می دانم و راهنمایی آقای دوم را خیر.
سال گذشته سی دی هایی به دستم رسید با عنوان سفر به ماوراءالطبیعه. یک سری فیلم که ادعا می شد حاوی صحنه های مستندی از شکار شیطان و احضار روح است. با نگاهی گذرا به فیلم ها آن را کم ارزش دیدم و بهتر دیدم وقتم را با دیدنشان تلف نکنم. این بود که سی دی ها را در گوشه ای کنار گذاشتم. تا این که امسال دوباره چشمم به آنها افتاد. این بار نوشته های روی جلد سی دی ها بود که برایم جالب بود: ماوراء الطبیعه به غلط نوشته شده بود "ماورا لطبیعه"! احضار ارواح به غلط نوشته شده بود "احظار ارواح"! حالت خلسه به غلط نوشته شده بود "حالت خلصه"! دوباره سی دی ها را کنار گذاشتم...