سالروز رحلت جانگداز امام خمینی (ره) و واقعه 15 خرداد تسلیت باد!
دومین مورد هم به همان زمانها برمیگردد. سر راه مدرسه ما کتابخانه ای بود که به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تعلق داشت. با برادرها و یکی دو تا از بچه محلها و همکلاسیها به عضویت آنجا درآمده بودیم. هر روز که به مدرسه میرفتیم، سر راه، به کتابخانه هم سری میزدیم و آنجا چه بهشتی بود. غرق کتابها میشدیم و یادمان میرفت که باید به مدرسه هم برویم. بوی کتابهای آنجا ما را دیوانه میکرد. بعد که ساعت را نگاه میکردیم میدیدیم الآن است که زنگ مدرسه را بزنند و سریع کیفمان را برمیداشتیم و دوان دوان به سوی مدرسه میرفتیم. زنگ که زده میشد، دیرآمده ها را نگه میداشتند تا آقای ناظم از آنها احوالپرسی کند! البته ما هیچ وقت با آقا ناظم دست نمیدادیم بلکه با چوب ایشان دست میدادیم و چه دست دادنی بود! نه یکی، نه دوتا، میزد چهار تا چهار تا!
سلام. این روزها چه قدر هوا گرم شده! چه خبر دوستان؟ ایام به کام است؟
چند هفته ای است که بلاگ اسکای امکان درج ادامه مطلب را برای وبلاگ نویسان فراهم کرده است. بهتر است ما هم از این امکان استفاده کنیم تا دسترسی به مطالب وبلاگ آسان تر شود. با کلیک بر روی ادامه مطلب، در این باره خواهید خواند:
حادثه طبس، انتخابات مرحله دوم، ف-ی-ل-ت-ر-ی-ن-گ سایتها در ایران، لینکی جهت دانلود نوحه و چند مطلب دیگر.
ادامه مطلب ...