تریپ وحشت!

از قرار معلوم آلبوم نهان مکن آقای علیرضا عصار و شهداد روحانی بدجوری مایه شرمندگی شده است. مشروح ماجرا را می توانید در صفحات 76 و 77 ماهنامه هفت شماره 86 بخوانید. یکی از این موارد شرمندگی این است که آقای عصار بعضی کلمات ترانه ها را اشتباه می خوانند! مثلا در شعر گون و نسیم آقای شفیعی کدکنی، "تو و دوستی خدا را" را این طور می خوانند: تو رو دوستی خدا را! این نمونه را عینا از مجله هفت برایتان نقل می کنم:


 

در خواندن شعر گون و نسیم هم تک خال دیگری رو می شود.

بند آخر شعر کدکنی را ببینید:

 

سفرت به خیر اما

تو و دوستی خدا را

چو از این کویر وحشت

به سلامتی گذشتی

به شکوفه ها به باران

برسان سلام ما را

 

که آقای عصار خط دو م را می خوانند: "تو رو دوستی خدا را". در دفترچه سی دی نیز همین غلط هست. جالب آن که با یک جست و جو در اینترنت دیدم حتی وبلاگ های سطح پایین هم این شعر را درست نوشته اند و باخبر شدم که یک خواننده مقیم لس آنجلس هم این را درست خوانده. نمی دانم، شاید فکر کرده اند کدکنی سواد درست و حسابی ندارد و باید شعرش را ویرایش کنند. شاید هم کار آگاهانه ای بوده که وسط این زبان ادبی، ناگهان کلام محاوره ای بشود تا به زبان نسل جدید نزدیک تر باشد، که در این صورت پیشنهاد می کنم در اجراهای بعدی، شعر به این شکل اصلاح شود:

 

سفرت به شر، هری

تو رو دوستی، دمت گرم

چو از این تریپ وحشت

به سلامتی گذشتی

به در و داف و بر و بچ

برسان سلام مارا

......سرتان را درد نیاورم. از آدم های سطح بالا انتظارها زیاد است. خودشان باید این را بدانند و از کنار هر چیزی به سادگی نگذرند. بنا به توصیه همیشگی این صفحه، کمی هم جلوی دانشگاه تهران بروند بد نیست.

فرق لاتاری با مزرعه حیوانات

اگر چند پست قبلی را خوانده باشید دیدید که از سطح پایین سواد بعضی از اساتیدمان گله کرده ام. یکی از آنها استاد ترجمه ادبی مان بوده است. این بار اما می خواهم از ایشان تعریف بکنم. چرا که به هر حال انسان ها ضعف و حسن را با هم دارند. در آخرین جلسه از درس ترجمه ادبی (1) روی داستان کوتاه لاتاری اثر شرلی جکسون کار می کردیم. از استاد پرسیدم: می تونیم بگیم که این داستان، دولایه دارد: سطحی و ظاهری؟ (مثال مزرعه حیوانات نوشته جرج اورول را هم در ذهن داشتم تا مطرح کنم ولی از ذکر آن صرفنظر کردم). استاد به فراست دریافت منظور من چیست و پاسخ ایشان بسیار راهگشا بود.  ایشان ضمن توضیح این مطلب که لاتاری داستانی است سمبلیک و از این جهت نه تنها دو معنا، که چند معنا می توان برای آن متصور شد، مثال مزرعه حیوانات را بیان کردند و گفتند که مزرعه حیوانات داستانی تمثیلی است (دقیقا مثالی که من در ذهن داشتم اما نگفتم) اما داستان لاتاری داستانی است سمبلیک.

 

این اولین بار نبود که ایشان ذهن مرا می خواندند. چند جلسه پیش تصمیم گرفتم به ایشان پیشنهادی بکنم مبنی بر این که در کلاس، ابتدا به بررسی ترجمه متن های تعیین شده بپردازیم و سپس به سراغ مباحث نظری و کنفرانس و اینها برویم. چرا که مباحث نظری را خودمان می توانستیم مطالعه کنیم، اما ارائه ترجمه در کلاس و نظر دادن استاد و دیگر دانشجویان، فقط در کلاس امکان پذیر بود.  هفته بعد و پیش از آن که موفق شوم پیشنهادم را مطرح کنم، ایشان چنین روندی را در کلاس به اجرا گذاشتند و مرا از تذکر این مطلب معاف ساختند!